به گزارش مشرق، حالا دیگر 10 ماه میشود جمعشان جمع شده. یکجورهایی حس میکنند یک خانوادهاند؛ حتی اگر خیلیهایشان حتی یکبار هم همدیگر را از نزدیک ندیدهباشند! گرچه اوایل، شرکت در برنامههای گردشگری خانوادگی، بهانه دور هم جمع شدنشان در فضای مجازی بود اما هرچه گذشت، پنجرههای مبارک جدیدی به روی این مادران دغدغهمند باز شد و کامشان با مشارکت در فعالیتهای فرهنگی و عامالمنفعهای که بهتنهایی قادر به انجامش نبودند، شیرین شد.
بیشتر بخوانید:
اما همه فعالیتهای اهالی گروه گردشگری مجازی «مادران تبیان» یک طرف و فضای جدیدی که 2 هفتهای است تجربهاش به زندگیشان برکت داده، یک طرف. شیوع ویروس کرونا در کنار تمام تلخیها و سختیهایش، پای بسیاری از افراد دغدغهمند ازجمله مادران این گروه مجازی و خانوادههایشان را به یک حرکت جهادی دوستداشتنی برای حمایت از نیازمندان باز کرده است؛ همانهایی که سفرههای خالیشان در هیاهوی کرونا بیش از پیش از یادها رفته است. اما توفیق این جمع کوچک مادرانه در قربانی کردن 19 گوسفند از آغاز شیوع کرونا تا امروز برای رونق سفره خانوادههای نیازمند، فقط گوشهای از فعالیتهای داوطلبانه آنها در این روزهای کرونایی است.
اگر شما هم دلتان برای مشارکت در فعالیتهای داوطلبانه این روزها میتپد، با گفتوگوی ما با «فاطمه اشرفی قِهی»، مدیر گروه مجازی گردشگری «مادران تبیان» همراه باشید.
گردشگری مادران، تمرینی برای عاقبتبخیری فرزندان
«حدود 10 ماه قبل تصمیم گرفتم یک گروه گردشگری خانوادگی در فضای مجازی و در پیامرسان «بله» تشکیل بدهم. این یک کار هدفمند بود. دلم میخواست با برنامههای گردشگری ازجمله کوهنوردی، شادابی و نشاط را به خانهها و جمع مادران بیاورم. نگاهم این است که اگر مادر خانواده فعال و شاد و بانشاط باشد، همه خانواده و بهویژه فرزندان هم به تبعیت از او شاداب و پرنشاط میشوند. خوشبختانه این ایده مورد توجه مادران قرار گرفت و با استقبال خوب آنها و خانوادههایشان، گروه ما از آن هسته 30 نفری اولیه بهسرعت گسترش پیدا کرد و موفق شدیم با مشارکت این جمع عزیز، برنامههای گردشگری متنوعی در فضای حقیقی برای مادران و فرزندان اجرا کنیم.»
«فاطمه اشرفی قِهی» با بیان اینکه برنامههایی مثل کوهنوردی را بهمنزله یک تمرین برای آمادهسازی جسمی و روحی مادران و فرزندان برای آینده حساس پیش رو میداند، در ادامه میگوید: «من معتقدم ما باید فرهنگ جهاد و شهادت را به مادران هم انتقال دهیم. همه ما دعا میکنیم فرزندانمان سرباز امام زمان (عج) شوند. خب، سرباز چطور تربیت میشود؟ باید از نوجوانی، قوی و آماده بار بیاید. مادران هم باید آمادگی روحی پیدا کنند برای اینکه فرزندانشان را اینطور، انقلابی و آماده تربیت کنند. گاهی که برنامه کوه میگذاریم، بهویژه در ایام زمستان، بعضی از مادران میگویند: وای، هوا سرده... میگویم: مگر رزمندگان ما در دفاع مقدس در سرمای کردستان نمیجنگیدند؟ مگر غواصان ما در آبهای یخ عملیات نمیکردند؟... بنابراین حتی برنامههای گردشگری هم میتواند هدفمند باشد و به ما کمک کند هم خودمان را به لحاظ روحی تقویت کنیم و هم از همین حالا و از نوجوانی، فرزندانمان را برای سربازی امام زمان (عج) پرورش بدهیم.»
انگار سردار خودش به قلبهایمان آرامش داد
«همیشه تاکید داشتم در گروه مجازی گردشگری مادران تبیان، فقط در حوزه گردشگری اطلاعرسانی و تبادلنظر کنیم و هیچ پیام غیرمرتبطی گذاشته نشود تا وقت افرادی که با این هدف در گروه عضو شدهاند، هدر نرود. اما شهادت سردار سلیمانی و بهدنبال آن، حادثه غمانگیز سقوط هواپیمای اوکراینی، این قاعده را تغییر داد. از این حوادث تلخ و سنگین و بهدنبال آن، مظلومیت سپاه، غم بزرگی در دلم نشستهبود، آنقدر که به دلم افتاد برای دفع بلا و فتنه، یک گوسفند قربانی کنم. همان موقع با خودم گفتم بد نیست این موضوع را در گروه مجازیمان هم مطرح کنم، شاید چند نفری هم دلشان بخواهد در این کار شریک شوند. البته خودم و همسرم کاملاً این آمادگی را داشتیم که هرچقدر که پول جمع شد، بقیهاش را خودمان بگذاریم. خودم را هم کاملاً آماده کردهبودم که حمایت چندانی از پیشنهادم در گروه نشود. اما در عمل، ماجرا طور دیگری پیش رفت...»
خانم مدیر مکثی میکند و لبخندبرلب اینطور ادامه میدهد: «پیشنهادم را که در گروه مطرح کردم و واریز پولها شروع شد، واقعاً غافلگیر شدم. در عرض دو روز، مبلغ موردنیاز برای قربانی کردن 3 گوسفند جمع شد! این تجربه به ما نشان داد گروهمان ظرفیتهای دیگری هم دارد. در همان روزها، یکی دو نفر در گروه پیشنهاد کردند حالا که تمایل و همکاری در این زمینه وجود دارد، بیاییم برای اول هر ماه قمری، برای سلامتی امام زمان (عج) و رفع بلاها، دستهجمعی یک گوسفند قربانی کنیم. با موافقت اعضا، این موضوع به قول و قرار ماهانه گروه گردشگری مادران تبیان تبدیل شد.»
برای رفع بلا تا دفع بلا
«گوسفند اول ماه رجب را که قربانی کردیم، چند روزی بود از شیوع ویروس کرونا میگذشت و یک نگرانی گسترده در میان خانوادهها به وجود آمدهبود. فکر کردم حالا که از ادامهدار بودن آثار ویروس کرونا صحبت میشود و سلامتی عمومی جامعه تحتالشعاع این موضوع قرار گرفته و همه دلسوزان بر دعا و صدقه دادن برای رفع بلا سفارش میکنند، ما هم میتوانیم ضمن دعا کردن، تا زمانی که خطر این ویروس ادامه دارد، پول جمع کنیم برای قربانی کردن. این شعار هم همان موقع به ذهنم رسید: "برای رفع بلا تا دفع بلا". خطاب به خانمهای همگروهی نوشتم: بیایید از امروز پول جمع کنیم برای قربانی با این نیت که الان بلا از همهمان دور شود و این کار را ادامه دهیم تا وقتی که بهطور کامل این خطر از بین برود.»
اما شاید حتی فاطمه اشرفی هم با تمام سابقه روشن ذهنی که از مشارکتهای جمعی در کارهای خیر داشت، انتظار شکلگیری چنین جریان پیوسته و پر خیر و برکتی را نداشت. این بار انگار با همیشه فرق داشت. بلایی که نهفقط مردم ایران بلکه کمکم تمام دنیا را احاطه میکرد، دلها را بیش از همیشه به هم نزدیک کردهبود و دعا و تلاش برای مشارکت در فعالیتهای خیرخواهانه، به مهمترین سلاح آنها برای جلب رحمت خداوند و رفع بلا تبدیل شدهبود: «دل خانمهای گروه، حسابی آماده بود و با اشتیاق در تأمین هزینه قربانی مشارکت میکردند. یک روز هم اگر میدیدم، مشارکت کمتر شده، کافی بود بگویم: "خانما! امروز، جمعه ماه رجب است ها. میدانید که کار خیر در جمعه، ثواب دو برابر دارد. یک روزی در آن دنیا میرویم و میبینیم تمام این پولهایی که در راه خدا دادیم، برایمان ذخیره شده..."، دوباره تشویق و ترغیب میشدند و واریز پولها شروع میشد.»
از تهران، به نیت سلامتی بندگان خدا در ایتالیا و اسپانیا و حتی آمریکا
«ما بر اساس سفارشهای بزرگان دینمان، اعتقاد داریم قربانی کردن در دور شدن بلا و بیماری، مؤثر است. وقتی هم شروع به قربانی کردن گوسفندها برای رفع بلای کرونا کردیم، یقین داشتیم حتماً برای در امان ماندن خانواده اعضای گروه و تمام جامعهمان تأثیر میگذارد. و فراتر از این، ما واقعاً قربانیها را به نیت سلامتی تمام بندگان خدا انجام میدهیم؛ فرقی ندارد در ایران باشند یا ایتالیا یا اسپانیا یا حتی آمریکا. سلامتی همه بندگان خدا به خطر افتاده. مردم کشورهای دیگر هم مظلوماند و دارند به وسیله این ویروس از پا درمیآیند و خانوادههایشان داغدار میشوند. ما از خدا میخواهیم با این قربانیها، بلا را از آنها هم دور کند.»
همین نیتها و نگاههای زیبا هم بود که هر روز، انگیزه و اشتیاقی مضاعف در مادران گروه ایجاد و آنها را به مشارکت در این مسیر مبارک تشویق میکرد. و نتیجه، فراتر از تمام حدسها و گمانها بود. خدا به حرکت بهظاهر کوچک آنها، برکتی بزرگ داد: «شاید باورش سخت باشد اما ما در همین گروه کوچک، با لطف خدا و همت خانمها، توفیق پیدا کردیم در ماه رجب، به نیت سلامتی امام زمان (عج) و رفع بلا، 12 گوسفند قربانی کنیم! و همین نتیجه دلگرمکننده باعث شد ترغیب شویم در ماه شعبان هم این جریان را ادامه دهیم. و الان که چند روزی به نیمه ماه شعبان فرصت باقی مانده، به لطف خدا توفیق داشتهایم 8 گوسفند قربانی کنیم.»
به نام کرونا، برای رونق سفرههای خالی
کار بزرگ اهالی گروه کوچک و مجازی گردشگری مادران تبیان تا اینجای قصه هم حسابی زیبا و قابل ستایش است، اما اگر بدانید مقصد گوشتهای قربانی این گروه کجاست، بیشتر به حال خوب و کار ارزشمندشان غبطه میخورید. فاطمه اشرفی قهی در این باره میگوید: «حالا دیگر همه میدانیم که ویروس کرونا روی بدنهای ضعیف، اثر بیشتری میگذارد. از همان ابتدای شیوع کرونا، احساس مسئولیت کردم در مقابل خانوادههای محروم و نیازمندی که بهدلیل مشکلات مالی، تغذیه خوبی ندارند و به همین خاطر بهلحاظ جسمی ضعیف میشوند و کمکم سلامتیشان را از دست میدهند. بنابراین تصمیم گرفتیم قربانیهای گروهمان را به این خانوادههای عزیز اختصاص دهیم. نیتمان این بوده که با رساندن یک بسته گوشت به یک خانواده محروم، کمک کنیم یک یا چند وعده غذای خوب و سالم بخورند تا قوت بگیرند و در مقابل این بیماری هم مقاومتر شوند.
ازآنجاکه از قبل با گروه جهادی هیأت جنت الحسین (ع) و فعالیتهای خوبشان آشنا بودم، تعدادی از قربانیها را به آنها سپردیم تا گوشتهایش را در میان خانوادههای نیازمند تحتپوشش گروهشان تقسیم کنند. از ویژگیهای این گروه جهادی، این است که تعدادی از خانوادههای عزیز شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون در شهر ری، کهریزک و حسنآباد را هم تحتپوشش دارند. من خیلی دلم میخواست بخشی از این گوشتهای قربانی، تقدیم این خانوادههای عزیز شود. دلم را خوش میکردم که حکایت یک تیر و چند نشان است؛ هم حواسمان به خانواده شهدا بوده و هم دعای شهدا پشت سرمان خواهد بود. الحمدلله، این اتفاق افتاد و کار خیرمان برکت مضاعف گرفت.»
اما ماجرا به همینجا ختم نشد و دایره این احسان خواهرانه و مادرانه از تهران هم فراتر رفت: «جالب است بدانید قربانیهای ما تا قم و حتی خوزستان هم رفت. برادرم ساکن قم است و آنجا با یک گروه خیریه که محرومان و ایتام را تحتپوشش دارد، آشناست. بهاینترتیب، یکی از گوسفندها را با هزینه ما در قم و برای اهالی این گروه خیریه قربانی کردند. از آن طرف، گروه جنت الحسین (ع) هم با گروههای خیریه خوزستان در تماس هستند و با همین واسطه، گوشتهای قربانی ما قسمت خانوادههای نیازمند عزیز خوزستانی هم شد.»
وقتی قطرهها، دریا نه، اقیانوس میشوند...
«حواسمان بود که از نیازمندان دور و بر خودمان غافل نشویم. به همین دلیل در گروه اعلام کردیم اگر خانواده نیازمند میشناسند، معرفی کنند تا برایشان سهمی از گوشتهای قربانی در نظر بگیریم. خوشبختانه با این روش هم، گوشتها به دست اهلش رسید. در این میان، چند نفر به من پیام دادند که: "ما یک خیریه کوچک محلی داریم. دلمان میخواهد برای ایام عید و ماه رجب و همینطور شرایط خاص ایام کرونایی، گوسفند قربانی کنیم اما پولمان کم است. میآیید پول یک گوسفند را با هم شریک شویم؟" گفتم: چرا که نه؟ خلاصه، در 3 نوبت، با گروههای خیریه کوچک شریک شدیم و 3 گوسفند هم به این ترتیب قربانی شد و گوشتش قسمت خانوادههای تحتپوشش این گروهها شد.»
خانم اشرفی انگار نکته مهمی را از قلم انداختهباشد، مکثی میکند و در ادامه میگوید: «در این حدود 40 روز، تاکید زیادی روی ماندن در خانه برای قطع زنجیره شیوع ویروس کرونا شده است و ملاحظه درستی هم بوده. اما همین موضوع، کار و کسب بسیاری از افراد بهویژه افراد ضعیف جامعه را فلج کرده است. در این روزها خیلی به شرایط زندگی کارگران روزمزدی فکر میکنم که اگر هر روز سر کار نروند، شب چیزی ندارند سر سفره خانواده بگذارند. ما نمیتوانیم و نباید نسبت به این همشهریان و هموطنان بیتفاوت باشیم. کاری که از دستمان برمیآمد، این بود که دو گوسفند از قربانیهای ماه شعبان را به این عزیزان و خانوادههایشان اختصاص دهیم. زحمت این کار را هم به گروه جهادی جنت الحسین (ع) دادیم که با این افراد آشنایی دارند. ضمن اینکه از اعضای گروه خودمان هم خواستیم اگر افرادی با این شرایط را میشناسند، به ما معرفی کنند تا برایشان گوشت قربانی کنار بگذاریم.»
خدا به 5 هزار تومانیهای ما نظر میکند...
با درنظر گرفتن قیمت نسبی 2 میلیون تا 2 میلیون و 200 هزار تومان برای هر گوسفند، مجموع قیمت 20گوسفند قربانیشده در روزهای کرونایی، مبلغ زیادی میشود. میپرسم: مگر اعضای گروه گردشگری مادران تبیان چند نفر هستند و هرکدام چقدر کمک میکنند که این زنجیره بابرکت اینطور ادامه پیدا کرده است؟ خانم مدیر میخندد و میگوید: «گروه مجازی ما، بیش از 1300نفر عضو دارد اما از این جمع فقط حدود 100 نفرشان فعال هستند. ازآنجاکه 10 ماه قبل، گروه ما بهعنوان یک گروه ابتکاری در حوزه گردشگری مادران و فرزندان شروع به کار کرد، برای خیلیها جذاب بود و باعث شد به گروه مجازی ما ملحق شوند. حتی بعضی از این دوستان، ساکن شهرهای دیگر هستند و میگویند برای اینکه از برنامههای ما ایده بگیرند، وارد گروهمان شدهاند. در ماجرای قربانیهای ایام کرونایی هم همان حدود 100 نفر هستند که مشارکت دارند؛ خواهرانی که بعضیهایشان را حتی یکبار هم از نزدیک ندیدهایم! این دوستان هرکدام با هر مبلغی که برایشان مقدور باشد، در برنامه قربانی مشارکت میکنند. شاید باور نکنید اما ما واریزهای 5 هزار تومانی هم داریم که خیلی ارزشمند است. تاکید خودم هم همین است و به خانمها میگویم با هر مبلغی که میتوانید، بیایید شریک شوید. این تاکید برای این است که عمیقاً به تأثیر صدقه و قربانی در رفع بلا رسیدهام.
از آن طرف معتقدم مؤمن، باهوش است. ما افرادی را در گروه داریم که در تمام قربانیها شریک بودهاند، حتی با واریز 5 و 10 هزار تومان. مؤمن، موقعیت سهیم شدن در کار خیر را از دست نمیدهد. گاهی که یکی از اعضای گروه فیش واریزی 5 هزار تومانیاش را برایم ارسال میکند و مینویسد: "با عرض شرمندگی، مبلغ ناقابلی برای قربانی"، در جوابش مینویسم. قبول باشد. نگویید ناقابل. خدا به این پول، برکت میدهد. البته در کنار این مبالغ همیشگی 5، 10، 15، 30 و 50 هزار تومانی، موارد خاصی هم پیش میآید. مثلاً یک شب یکی از اعضای گروه پیام داد که: "برای گوسفند بعدی، چقدر کم دارید؟" گفتم: یک میلیون و دویست هزار تومان. گفت: "من این مبلغ را تقدیم میکنم. پدرم مبتلا به کرونا و الان در بیمارستان است. خواهشم این است موقع ذبح قربانی، برای سلامتی او هم نیت کنید و اسمش را بیاورید." قربانی انجام شد و چند روز بعد که حال پدرش را پرسیدم، گفت الحمدلله خوب است و مرخص شده...»
گاهی بساط عشق خودش جور میشود
هیچکدام از اهالی گروه گردشگری مادران تبیان فکرش را هم نمیکرد پول جمع کردن برای قربانی برای دفع بلای کرونا، در ادامه قرار است پای آنها را به چه جریان مبارک و دلپذیری باز کند. فاطمه اشرفی نفسی تازه میکند و درباره آن سوی سکه فعالیتهای خانمهای تبیانی در روزهای کرونایی اینطور میگوید: «یکی از برکات ماجرای قربانیها این بود که ما بیشتر به گروه جهادی جنت الحسین (ع) نزدیک شدیم و با همراهی با فعالیتهای آنها، عملاً انگار یک گروه شدیم. دو هفته قبل وقتی خبردار شدم این گروه تولید ماسک و گان پزشکی را هم برای مراکز درمانی و هم برای خانوادههای مناطق محروم شروع کردهاند، خیلی دلم هوایی شد. دوست داشتم بروم و پابهپای آنها کار کنم اما بهدلیل حساسبودن ریههایم، در این شرایط، امکان و اجازه خروج از منزل ندارم. وقتی این موضوع را با خانم "مطهری"، یکی از مسئولان گروه جنت الحسین (ع) مطرح کردم، گفت: "فقط که حضور مهم نیست. کارهای زیادی داریم که میتوانید در آن مشارکت کنید. مثلاً هر روز 30 خانم در دو کارگاه ما از صبح تا غروب فی سبیلالله برای دوخت ماسک و گان کار میکنند. میتوانید برای آنها عصرانه آماده کنید و بفرستید؟"
وقتی این موضوع را در گروهمان مطرح کردم، ماشاالله خانمهای گروه، حاضر به یراق، این پیشنهاد را به اصطلاح روی هوا زدند. چند نفر داوطلب شدند و عصرانههای ساده اما با تزیینات زیبا آماده کردند. خلاصه کار به جایی رسید که تا 20 فروردین، هم ناهار و هم عصرانه این 30 خانم جهادی در کارگاه دوخت ماسک، از طرف خانمهای گروه ما رزرو شد!»
لبخند خانم مدیر نشان میدهد این تازه آغاز ماجرا بوده: «دامنه فعالیتهای گروه جنت الحسین (ع) خیلی گسترده است. آنها علاوهبر آن دو کارگاه، یک کارگاه دیگر هم دارند که علاوهبر خیاطی و دوخت ماسک، آبمیوهگیری برای بیماران مبتلا به کرونا و پرستاران و کار ضدعفونی معابر را هم انجام میدهند. مجموع این افراد به 120 نفر میرسد و مدیریت گروه هر روز برای همه این افراد، ناهار و برای بعضی شام هم تدارک میبیند. خلاصه یک روز زنگ زدند که اشرفی! برای غذای آن 120 نفر، میخواهیم 100 کیلو پیاز برایمان سرخ کنید. میتوانید؟ گفتم: باشه. همسرم رفت پیازها را تهیه کرد و من هم موضوع را در گروه مطرح کردم. چند نفر از خانمها داوطلب شدند و همسرانشان آمدند پیازها را از دم در تحویل گرفتند و بعد هم سرخشدهاش را آوردند تحویل دادند. این کار در روزهای بعد با بادمجان و هویج و لوبیا سبز تکرار شد و بهاینترتیب، ما در تهیه غذای آن کارگاه بزرگتر هم سهیم شدیم.»
از هویج نگینی تا تونل کندوان!
«در کنار مشارکت در تهیه غذا، بعضی از خانمهای گروه رفتند و در کار دوخت ماسک مشارکت کردند. حدود 15 نفر هم پارچه تحویل میگیرند و در خانههایشان ماسک میدوزند. در این میان، بعضی خانمها هم دلشان میخواهد در این جریان خیر شریک شوند اما امکانش را ندارند؛ خانم همسایهمان که ناراحتی کبد دارد و بهشدت باید مراقبت کند، یکی از آنهاست. روزی که باید برای غذای گروه جنت الحسین (ع)، هویج خرد و سرخ میکردیم، یک کیسه 5 کیلویی هویج به پسرم دادم و گفتم: برو زنگ همسایه را بزن و این کیسه را در آسانسورشان بگذار. بعد هم به او پیام دادم که: "اینها برای غذای کارگاه دوخت ماسک است. لطفاً نگینی خردش کنید." احساس میکردم خیلی دلش میخواهد در این کارها مشارکت کند اما نمیتواند. حدسم درست بود. هویجهای خردشده را که فرستاد، پیام داد: "همسایه مهربانم! باز هم از این چیزها برایم بفرست. چقدر خوب بود..." میدانید، در این روزها که همه به اجبار در خانه ماندهاند، روحشان پژمرده شده و با این کارها، حس مفید بودن و احساس نشاط پیدا میکنند.»
فاطمه اشرفی مکثی میکند و انگار خاطره جالبی در ذهنش جرقه زدهباشد، با خنده میگوید: «یک روز خانم مطهری تماس گرفت و گفت: "اینجا در طبقه بالای کارگاه دوخت ماسک، بخش خیاطی آقایان است. بهدلیل ترددهای آنها برای پیگیری کارها، خانمها اذیت میشوند. میخواهیم پردهای در آن وسط نصب کنیم که دیگر خانمها موقع کار، خیالشان راحت باشد. ببین کسی برای این تونل کندوان! 10 متری، پردهای یا پارچهای دارد؟(با خنده)"
شاید این موضوع، چندان خاص و مهم به نظر نرسد اما من در گروه مطرحش کردم و واقعاً یک نفر با همین بهانه به ظاهر ساده، در کارهای بزرگ این گروه سهیم شد. یکی از خانمها که یک پارچه ساتن صورتی زیبای مازاد در خانه داشت، اعلام آمادگی کرد. نمیدانید با چه عشقی آن پارچه را آورد و نمیدانید چطور از من تشکر میکرد! مدام میگفت: "خدا خیرتان بدهد که ما را در این کارها شریک میکنید. از دست من که کاری برنمیآید، حداقل این پارچه شاید یک فایدهای داشتهباشد." همه خانمهای گروه همینطور بزرگوارند. پول برای قربانی واریز میکنند، زحمت میکشند ناهار و عصرانه درست میکنند، غذاها را میبرند تحویل میدهند و تازه بعدش هم پیام میدهند از من تشکر میکنند و میگویند: "خدا خیرتان بدهد که واسطه خیر شدید"...»
آبگرمکن حسینیه، هدیه «خواهران مجازی» برای میلاد امام سجاد (ع)
«یک روز خانم مطهری گفت: "در حسینیهای که برای دوخت ماسک و گان جمع میشویم، آبگرمکن نداریم. هنوز هوا سرد است، ضمن اینکه بعضی خانمها با فرزند کوچک اینجا میآیند و صبح تا غروب بیچشمداشت کار میکنند. با توجه به لزوم شستوشوی دائمی دستها هم، داشتن آب گرم ضروری است. میخواهیم آبگرمکن دستدوم بخریم. ببین کسی دارد یا میتواند بانی شود؟" وقتی با همسرم صحبت کردم، گفت دستدوم فایده ندارد، خرج روی دستشان میگذارد. راستش من هم درمقابل آن خانمهای جهادگر و سلامتیشان احساس مسئولیت میکردم. همان موقع فکری به ذهنم رسید.»
صورت خانم مدیر باز پر از لبخند میشود و در ادامه میگوید: «شب میلاد امام سجاد (ع) بود. موضوع را با خانمهای گروهمان مطرح کردم و نوشتم: "دوستان! فکر کنید دعوت شدهاید به جشن میلاد امام سجاد (ع) و میخواهید برای آقا (ع) هدیه تولد ببرید. چه کار میکنید؟..." همین جمله کافی بود که خانمها شروع کنند به مشارکت. خودم هم باورم نمیشد اما فقط 24 ساعت بعد، تمام مبلغ 2 میلیون تومان موردنیاز فراهم شد. خلاصه، خانمهای گروه گردشگری مادران تبیان، آبگرمکن موردنیاز حسینیه گروه جهادی جنت الحسین (ع) را بهعنوان هدیه روز میلاد امام سجاد (ع) به اهالی این حسینیه تقدیم کردند.»
داریم تمرین میکنیم برای کارهای بزرگتر در آینده
«من، دست خدا را در جمعمان میبینم. باور کنید، لبخند امام زمان (عج) را میبینم. من معتقدم خدا خودش ما را دور هم جمع کرده برای اهداف بزرگتر. ما حالا در ابتدای راه هستیم و تازه داریم نیروهایمان را شناسایی میکنیم.» در سکوت به صحبتهای فاطمه اشرفی گوش میدهم و به شعاری که در فضای مجازی میان او و یارانش تکرار میشود، فکر میکنم؛ «انشاءالله این قدمها، کارآموزی باشد برای آمادگی خدمت در دولت کریمه حضرت (عج)».
بهجای پرسش، منتظر میمانم خودش از آنچه زیر پوست این فعالیتهای داوطلبانه میگذرد، برایمان بگوید. او هم بیمعطلی ادامه میدهد: «خانمهای گروه به جای خود، ما حتی همراهان بزرگواری از میان همسران آنها شناسایی کردهایم؛ برادران متعهد و بلندهمتی که فارغ از جایگاههای شغلی و اجتماعیشان، برای هر کاری در حوزه فعالیتهای جهادی، آماده و پای کارند؛ چه بردن پارچه برای خانمهای داوطلب دوخت ماسک باشد، چه تهیه مواد موردنیاز برای آمادهکردن غذا و چه بردن غذاهای پختهشده به کارگاه دوخت ماسک.
خب، آنها هم میتوانستند بگویند: نمیتوانیم از خانه خارج شویم، سلامتیمان به خطر میافتد. اما با خودشان گفتهاند: "اگر من نروم، آن یکی نرود، پس چه کسی پشت جبهه را حفظ کند؟" اینطور است که با رعایت تمام مسائل بهداشتی، آمدهاند پای کار و شرایط را برای فعالیتهای همسرانشان و باقی خانمها هم تسهیل کردهاند. جالب است که حتی یکی از خانمها میگفت: "به همسرم گفتم نمیخواهد برای گرفتن 10، 20 عدد ماسک از منزل داوطلبان دوخت ماسک، تا کوچهپسکوچههای اطراف میدان خراسان و خیابان 17 شهریور بروی. اما او گفت: نه. آن خانمها با عشق و علاقه آن ماسکها را دوختهاند برای اینکه در این کار بزرگ شریک شوند. آنها سهم خود را ادا کردهاند. من هم باید کاری که از دستم برمیآید را انجام دهم."
میدانید، ما حتی خانمی داریم که بعد از مدتی متوجه شدیم آن 10 عدد ماسکی که تقبل کردهبود را با دست دوخته! او با اینکه چرخخیاطی نداشت، اما از این قافله عقب نماندهبود و با علاقه و با کمال سلیقه، ماسکها را با دست دوختهبود. آن برادارن محترم هم این عشق و علاقهها را دیدهاند که حاضرند هر زحمت و خطری را به جان بخرند و واسطه میان داوطلبان و کارگاههای دوخت ماسک باشند.»